گذر گاهی برای عبور

لحظه ای مکث

گذر گاهی برای عبور

لحظه ای مکث

بیچاره...

بعضی وقتا انقدر احمق میشی که هر چیزیو باور میکنی،به همه اعتماد میکنی و نمیتونی راست رو از دروغ تشخیص بدی؛ یعنی نمی خوای که تشخیص بدی...!

توی چنین مواقعی انگار اطرافیانت به اندازه حماقت تو زرنگ میشن، سوارت میشن و حسابی حال میکنن!!!

و تو غافل از اینکه که چه فازی داری بهشون میدی همچنان چهار نعل مسیر حماقتتو طی میکنی...!

خودت با اگاهی کامل بهشون اجازه میدی با حرفاشون خرت کنن...!

جالب اینجاست که، توی این موقعیت یه ندای خیلی قوی از درونت مدام فریاد میزنه، مدام بهت گوش زد میکنه که:" هی فلانی حواست کجاست"؟

با تمام وجود صداشو میشنوی، ولی سعی میکنی خفه ش کنی و بهش اهمیت ندی!

چرا؟

چون از شنیدن دروغ های قشنگ وشیرین بقیه لذت میبری... یه لذت انی...!

اگه توی این شرایط تنها بشی،اگه از همه چیز و همه کس فاصله بگیری، اگه انقدر شهامت داشته باشی که به ندای دلت گوش کنی... اونوقت چنان سیلی محکمی به خودت میزنی که صداش به بلندای تمام حماقتته...!

خیلی مهمه که« بتونی» با خودت رو راست باشی و اگه بقیه درکت نمیکنن و نمیتونن تورو بفهمن، حداقل خودت این لطف و به خودت بکنی!

و اینکه اگه صداقتت رو از بقیه دریغ میکنی؛ حداقل با خودت، با خود خودت، صادق باشی.

ما ادما گاهی اصلا برای حقیقت و وجود خودمون ارزش قائل نیستیم..!

بیچاره وجود ما ادما....بیچاره... .

نظرات 7 + ارسال نظر
فرزاد سه‌شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 02:49 ق.ظ

آخه ما یاد گرفتیم ارزش وجودیه خودمونو تو چشمای نفر مقابل ببینیم
البته گام اول و دوم تجربس اگه زرنگ باشی دیگه خر نمیشی - خر میکنی

بعضی وقتام لازمه که دیگران تورو خر تصور کنن
بعضی وقتام لازمه ک هدیگران تورو گوسفند تصور کنن

خوش باشم

دیگران چیزه دیگه ای نمیخان تصور کنن احیانا؟!
خوش باش...

فـ ـرزاد کـ ـافـ ـه چـ ـی سه‌شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 06:02 ق.ظ

من اینقدر از این مطالب توی ذهنم و توی وبلاگ هام نوشتم.. ولی آخرشم همین خری هستم که هستم. یعنی درس نمیگیرم... گاهی ما آدمها اینطوریم دیگه... آدم نمیشیم!

یعنی میخای بگی ما داریم میرسیم به شما؟
خر...؟
ولی بلاخره باید یه روز از اشتباهات و حماقتای خودمون درس بگیریم!

sarvaret akijo0ni سه‌شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 01:14 ب.ظ

تقصیره منه خره که واسه تو نامرد نظر میذارم .دیروز هی میگفتی بیا بریم خونمونو اینا میای نت چشت به ۴ تا غریبه میوفته جوگیر میشی.
در مورده پستتم واقعا قضیه ی منه ها تو که در جریان هستی

چررررررررررررررررررررررررررررررا؟
مگه چی شده؟
جدی؟
خودمم همین ریختیم...تو که در جریان هستی؟

عباس سه‌شنبه 2 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 07:55 ب.ظ

ما ادما همیشه یاد گرفتیم که مغرور باشیم و این غرور کاذب باعث سرافکندگی خودمون و اطرافیانمون میشه که این باعث سو ء استفادگی نفراتی میشه که همیشه منتظر سقوط ما هستن و نمیگذارن که ما از خواب غفلت بیدار شیم و بیشتر ما را در خماری این حماقت فرو میبرن ... به امید روزی که هیچکسی از سر ناچاری به دیگران پناه نبره

وقتی اجازه میدی دیگران احمق تصورت کنن، دیگه غرور چه معنایی میتونه داشته باشه؟!
امیدوارم...!

احسان چهارشنبه 3 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:52 ب.ظ

دقیقا این حس و تجربه کردم و میدونم چی میگی...!
و وقتی خواستم از این حال و هوا بیام بیرون خودم جلوی خودمو میگرفتم!
واقعا عجیبه!!!

واقعا عجیبه...خوبه که شما پست و درک کردی...!

star چهارشنبه 3 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 11:55 ب.ظ

سلام
متن جالبی بود
ولی با اینکه همه ما اینا رو میدونیم ،نمیدونم چرا نمیتونیم درستش کنیم؟!

منم نمیدونم والا....!

شیما شنبه 6 شهریور‌ماه سال 1389 ساعت 05:45 ب.ظ

بیچارگیم رو به رخم نکش...!


تو هنوز شعرم میگی و من خبر نداشتم ؟!
باید همه شو بذاری من بخونم..!
اما فک نکنم هیچ کدوم از شعرای جدیدت جای این شعرتو بگیره..؛چرا نمیایی؛...
....

اختیار داری...
اگه بشه اسمشو شعر گذاشت..!
چشم حتما!
هنوز یادته؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد